مرحوم روشن‌جواداف که خاطره خوبی از یک افسر تبریزی که به او کمک کرده بود داشت، می‌گفت: پس از ادای سوگند توسط رئیس جمهور(2)،ایشان خواستار دیدار رسمی با بنده شد. من می‌دانستم که ایشان از من درباره طرحی برای آزادی قره باغ سوال خواهد کرد به همین دلیل، طرح جنگ و عملیات را در پوشه‌ای گذاشته و به دیدار با رئیس‌جمهور رفتم، ولی رئیس‌جمهور به پوشه‌ای که روی میزش بود، اشاره کرده و گفت: ”از همکاری شما با ایران مطلع هستم. از این به بعد تمامی روابط خود با ایران را باید متوقف کنید. ما به کمک ایران نیازی نداریم. من اگر بدانم که قره‌باغ را می‌توان با کمک ایران پس بگیرم، آن را به ارمنستان تقدیم می‌کنم. قره‌باغ یک مشکل اساسی نیست و در مدت زمان کوتاهی خود به خود حل خواهد شد. جنگ ما با ایران است، ما باید خود را آماده جنگ با ایران بکنیم دشمن اصلی ما ارمنستان نیست، بلکه فارس‌ها هستند!“

ادامه مطلب را حتمآ بخوانيد



ادامه مطلب...
تاریخ: چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

مژده بده! مژده بده! یار پسندید مرا
سایه‌ی او گشتم و او، بُرد به خورشید مرا

جان دل و دیده منم، گریه‌ی خندیده منم
یارِ پسندیده منم، یار پسندید مرا

کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز
کان صنمِ قبله‌نما، خم شد و بوسید مرا

پرتو دیدار خوشش، تافته در دیده‌ی من
آینه در آینه شد: دیدمش و دید مرا

آینه خورشید شود، پیش رخ روشن او
تاب نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا

گوهرِ گُم‌بوده نگر، تافته بر فرق فلک
گوهری خوب‌نظر، آمد و سنجید مرا

نور چو فواره زند، بوسه بر این باره زند
رشک سلیمان نگر و غیرت جمشید مرا

هر سحر از کاخ کرم، چون که فرو می‌نگرم
بانگ لک‌الحمد رسد، از مه و ناهید مرا

چون سر زلفش نکشم، سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد، زین شب امید مرا

پرتو بی‌پیرهنم، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه‌ی خود، باز نبینید مرا

 




تاریخ: پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

 

                                                  سعدی » دیوان اشعار » غزلیات                

 

نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی

که به دوستان یک دل سر دست برفشانی

دلم از تو چون برنجد که به وهم درنگنجد

که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی

نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو

که به تشنگی بمردم بر آب زندگانی

غم دل به کس نگویم که بگفت رنگ رویم

تو به صورتم نگه کن که سرایرم بدانی

عجبت نیاید از من سخنان سوزناکم

عجب است اگر بسوزم چو بر آتشم نشانی؟

دل عارفان ببردند و قرار پارسایان

همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی

نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم

همه بر سر زبانند و تو در میان جانی

اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد

و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی

تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری

عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی

نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم

که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی

مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم

تو میان ما ندانی که چه می‌رود نهانی

مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم

خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی

بت من چه جای لیلی که بریخت خون مجنون

اگر این قمر ببینی دگر آن سمر نخوانی

دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد

نه به وصل می‌رسانی نه به قتل می‌رهانی

 




تاریخ: پنج شنبه 25 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات

 

ای که به حسن قامتت سرو ندیده‌ام سهی

گر همه دشمنی کنی از همه دوستان بهی

جور بکن که حاکمان جور کنند بر رهی

شیر که پایبند شد تن بدهد به روبهی

از نظرت کجا رود ور برود تو همرهی

رفت و رها نمی‌کنی آمد و ره نمی‌دهی

شاید اگر نظر کنی ای که ز دردم آگهی

ور نکنی اثر کند دود دل سحرگهی

سعدی و عمر و زید را هیچ محل نمی‌نهی

وین همه لاف می‌زنیم از دهل میان تهی

 




تاریخ: یک شنبه 22 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

 

وحشی » گزیده اشعار » غزلیات

 

خیز و به ناز جلوه ده قامت دلنواز را

چون قد خود بلند کن پایهٔ قدر ناز را

عشوه پرست من بیا، می زده مست و کف زنان

حسن تو پرده گو بدر پردگیان راز را

عرض فروغ چون دهد مشعلهٔ جمال تو

قصه به کوتهی کشد شمع زبان دراز را

آن مژه کشت عالمی تا به کرشمه نصب شد

وای اگر عمل دهی چشم کرشمه ساز را

نیمکش تغافلم کار تمام ناشده

نیم نظر اجازه ده نرگس نیم باز را

وعدهٔ جلوه چون دهی قدوهٔ اهل صومعه

در ره انتظار تو فوت کند نماز را

وحشیم و جریده رو کعبهٔ عشق مقصدم

بدرقه اشک و آه من قافلهٔ نیاز را




تاریخ: شنبه 21 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

 

رضی‌الدین آرتیمانی » غزلیات

 

کمر تا کی بخونم آن بت نامهربان بندد

که باشم من که بر خونم چنان سروی میان بندد

شوم قربان دمی صد ره کمان ابروانش را

هلال ابرویم هر گه، که ترکش بر میان بندد

تراوش میکند راز غمش از هر بن مویم

اگر غیرت گلو گیرد، اگر حیرت زبان بندد

الهی همچو موسی رب ارنی را نمی‌گویم

که مهر خامشی از لن ترانی بر میان بندد

نه از صدق و صفا رنگی، نه از مهر و وفا بویی

کسی چون دل بسرو و لاله این بوستان بندد

وفای‌ دوستان گر با رضی این است میترسم

که دل از دوستان برگیرد و بر دشمنان بندد




تاریخ: شنبه 19 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

 

رهي معيري

دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند

نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند

نه ز پای می نشیند نه قرار می پذیرد

دل آتشین من بین که به موج آب ماند

ز شب سیه چه نالم؟ که فروغ صبح رویت

به سپیده سحرگاه و به ماهتاب ماند

نفس حیات بخشت به هوای بامدادی

لب مستی آفرینت به شراب ناب ماند

نه عجب اگر به عالم اثری نماند از ما

که بر آسمان نبینی اثر از شهاب ماند

رهی از امید باطل ره آرزو چه پویی؟

که سراب زندگانی به خیال و خواب ماند




تاریخ: پنج شنبه 17 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات

 

شدم به میکده ساقی مرا نداد شرابی

فغان که چشمه رحمت نزد بر آتشم آبی

دل گرفتهٔ من وا نشد ز هیچ بهاری

دهان غنچهٔ من تر نشد ز هیچ سحابی

نشستم از سر زلفش ولی به روز سیاهی

گذشتم از بر چشمش ولی به حال خرابی

اگر نه با لب و چشمش فتاد کار تو ای دل

پس از برای چه آخر همیشه بی خور و خوابی

اگر چه جان به لب آمد ولیکن از لب جانان

نموده‌ایم سوالی، شنیده‌ایم جوابی

چنان به روز جزا خسته بودم از شب هجران

که التفات نکردم به هیچ گونه عذابی

ز بس که صید حقیرم، ندوختند به تیرم

نبرد نام مرا هیچ کس به هیچ حسابی

تمام شهر ندارد گناه کار تر از ما

که غیرت خدمت رندان نکرده‌ایم ثوابی

نظر به جانب شاهان نمی‌کنی ز تکبر

مگر که بنده شاهنشه سپهر جنابی

ستوده ناصردین شه خدایگان سخن دان

که هر کسی به مدیحش رقم نمود کتابی

فروغی از غم دوری ضرورت است صبوری

ولی دریغ که در دل نمانده طاقت و تابی




تاریخ: جمعه 11 اسفند 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

آشنایی با اصطلاحات و مکتب های سیاسی :
اگر چه مناسب بود ترتیب این اصطلاحات بر اساس حروف الفبا باشد، اما به خاطر آن که برخی از آنها از نظر مفاهیم مشابه هم هستند و یا شعبه ای از یکدیگر بودند، آنها را با هم آوردیم تا تسلط بر مطالب آسانتر گردد.
 امپریالیسم:
امپریالیسم از کلمه قدیم تر (امپراطوری) گرفته شده است. و این اصطلاح عنوان برای قدرت یا دولتی بوده که خارج از محدوده و کشور خود به زور به تصرف سرزمین ها و ممالک دیگر اقدام می کرده، و آنجا را جهت بهره برداری، تحت سلطه خود قرار می داده است. و معنای امپریالیسم با کلمه استعمار پیوندی نزدیک دارند. و امپریالیسم به امپریالیسم نظامی، اقتصادی و فرهنگی تقسیم می شود.



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

 

حال که رسوا شده ام مـی روی؟
واله و شیدا شده ام مــــی روی؟

حال کـه غیر از تو ندارم کســــی،
وین ‌همه تنهـا شده ام می روی؟

حال که چون پیکـــر سوزان شمع
شعله سراپــا شده ام مـی روی؟

حــــال که در بـــزم خراباتیـــــــان،
همدم صهبــــا شده‌ام مـی روی؟

حــال که در وادی عشق و جنون،
وامق عذرا  شده ام مـــــی روی؟

حـــال کـــــــــه نـــادیده خریدار آن
گوهر یکتـــــــا شده‌ام مــی روی؟

حــــــال که در بحر تماشــــای تو،
غرق تماشـــا شده‌ام مــی روی؟

اینهمـــه رسوا تو مرا خواستـــی!
حال که رسوا شده‌ام مـــی روی؟




تاریخ: پنج شنبه 19 بهمن 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 5503
تعداد مطالب : 106
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1





اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

خدمات وبلاگ نویسان جوان