سعدي_برگ سبز 261 استاد شجريان
از تو دل بر نکنم تا دل و جانم باشد میکشم جور تو تا تاب و توانم باشد
گر نوازی چه سعادت به از این خواهم یافت ور کشی زار، چه دولت به از آنم باشد
چون مرا عشق تو از هرچه جهان باز استد چه غم از سرزنش هر که جهانم باشد
تیغ قهر ار تو زنی قوت روحم گردد جام زهر ار تو دهی قوت روانم باشد **
در قیامت چو سر از خاک لحد بردارم گرد سودای تو بر دامن جانم باشد **
گر تو را خاطر ما نیست خیالت بفرست تا شبی محرم اسرار نهانم باشد
هر کسی را زلبت خشک تمنایی هست من خود این بخت ندارم که زبانم باشد
جان بر افشانم اگر سعدی خویشم خوانی سر این دارم اگر طالع آنم باشد
** این ابیات در آواز نیامده است
تاریخ: دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:سعدي,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید
آخرین مطالب