فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات

 
مرا زمانه در آن آستانه جا داده‌ست
چنین مقام کسی را بگو کجا داده‌ست
خوشم به آه دل خسته خاصه در دل شب
که این معامله را هم به آشنا داده‌ست
تو مست گردش پیمانه‌اش چه می‌دانی
که دور نرگس ساقی به ما چه‌ها داده‌ست
به خون من صنمی پنجه را نگارین ساخت
که کشته را ز لب لعل خون بها داده‌است
چنان ز درد به جان آمدم که از رحمت
طبیب عشق به من مژدهٔ دوا داده‌ست
به تشنه کامی خود خوش دلم که خضر خطش
مرا نوید به سر چشمهٔ بقا داده‌ست
به خون خویش تپیدیم و سخت خرسندیم
که آن دو لعل گواهی به خون ما داده‌ست
خبر نداشت مگر از جراحت دل ما
که زلف مشک فشان بر کف صبا داده‌ست
خراش سینهٔ صاحب‌دلان فزون‌تر شد
تراش خط مگر آن چهره را صفا داده‌ست
کمال حسن به یوسف رسید روز ازل
جمال وجه حسن دولت خدا داده‌ست
مهی نشانده به روز سیه فروغی را
که آفتاب فروزنده را ضیا داده‌ست



تاریخ: شنبه 20 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

امیرخسرو دهلوی » گزیده اشعار » غزلیات

 
چشمم ار بی‌تو جهان بیند بگیرش عیب ازانک
خیرهٔ بی‌دیدهٔ آلودهٔ تر دامنی است
ساقیا گر می خورم بی تو نگویی کان می است
مردنم را شربتی و آتشم را روغنی است
اندران مجلس که خود را زنده سوزند اهل عشق
ای بسا مرد خدا کو کمتر از هندو زنی است
عندلیبان را غذای روح باشد بوی گل
مرغ دشت است آنکه عاشق برجو و بر ارزنی است
هر شبی خسرو که گوید سینهٔ در کویت بدرد
زیر دیوار تو سلطان پاسبان چوبک زنی است
 



تاریخ: شنبه 18 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات

 
زلف او بر رخ چو جولان می‌کند
مشک را در شهر ارزان می‌کند
جوهری عقل در بازار حسن
قیمت لعلش به صد جان می‌کند
آفتاب حسن او تا شعله زد
ماه رخ در پرده پنهان می‌کند
من همه قصد وصالش می‌کنم
وان ستمگر عزم هجران می‌کند
گر نمکدان پرشکر خواهی مترس
تلخیی کان شکرستان می‌کند
تیر مژگان و کمان ابروش
عاشقان را عید قربان می‌کند
از وفاها هر چه بتوان می‌کنم
وز جفاها هر چه نتوان می‌کند



تاریخ: شنبه 17 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

سرنی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ
پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود

چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان
در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود

زخمه زخمی ترین فریاد، در چنگ سکوت
از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود

در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ
در گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبود

ذوالجناح دادخواهی، بی سوار و بی لگام
در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود

در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب
پشت کوه فتنه ها می ماند اگر زینب نبود




تاریخ: چهار شنبه 14 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

شعر زیر از موزون اصفهانی که بحق شعری زیباست :

زینب آن بانوی عظمایی که دست قدرتش
کهکشان چرخ را بر پا طناب انداخته
شمسه کاخ جلال و رفعتش از فرط نور
مِهر عالم تاب را٬از آب و تاب انداخته
دختر مرد دوعالم٬آنکه گاهِ خشم خویش
رَعشه بر این چارمام و هفت باب انداخته
این همان بانوست٬که از نطق و بیان همچون علی
انقلاب از کوفه تا شام خراب انداخته
گر زبانش ذوالفقارحیدری نَبود چرا؟
خصم را دردل شرر٬همچون شهاب انداخته
همتش چون بازوی خیبر گشای حیدریست
بارگاه کفر٬را در انقلاب انداخته
کشتی دین٬کربلا شد غرق از طوفان کفر
همت زینب زنو آنرا بر آب انداخته
حِلم او٬صبر و توانایی زدست صبر برد
عِلم او٬از دست هر دانا کتاب انداخته
تا قیامت وصف او "موزون"اگر گویی کم است
زان که حق او را چو خود در احتجاب انداخته
 



تاریخ: چهار شنبه 13 دی 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

 

 
رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
فرمای خدمتی که برآید ز دست ما
برخاستیم و نقش تو در نفس ما چنانک
هر جا که هست بی تو نباشد نشست ما
با چون خودی درافکن اگر پنجه می‌کنی
ما خود شکسته‌ایم چه باشد شکست ما
جرمی نکرده‌ام که عقوبت کند ولیک
مردم به شرع می‌نکشد ترک مست ما
شکر خدای بود که آن بت وفا نکرد
باشد که توبه‌ای بکند بت پرست ما
سعدی نگفتمت که به سرو بلند او
مشکل توان رسید به بالای پست ما



تاریخ: سه شنبه 5 دی 1391برچسب:سعدی,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

 

 
شدم به میکده ساقی مرا نداد شرابی
فغان که چشمه رحمت نزد بر آتشم آبی
دل گرفتهٔ من وا نشد ز هیچ بهاری
دهان غنچهٔ من تر نشد ز هیچ سحابی
نشستم از سر زلفش ولی به روز سیاهی
گذشتم از بر چشمش ولی به حال خرابی
اگر نه با لب و چشمش فتاد کار تو ای دل
پس از برای چه آخر همیشه بی خور و خوابی
اگر چه جان به لب آمد ولیکن از لب جانان
نموده‌ایم سوالی، شنیده‌ایم جوابی
چنان به روز جزا خسته بودم از شب هجران
که التفات نکردم به هیچ گونه عذابی
ز بس که صید حقیرم، ندوختند به تیرم
نبرد نام مرا هیچ کس به هیچ حسابی
تمام شهر ندارد گناه کار تر از ما
که غیرت خدمت رندان نکرده‌ایم ثوابی
نظر به جانب شاهان نمی‌کنی ز تکبر
مگر که بنده شاهنشه سپهر جنابی
ستوده ناصردین شه خدایگان سخن دان
که هر کسی به مدیحش رقم نمود کتابی
فروغی از غم دوری ضرورت است صبوری
ولی دریغ که در دل نمانده طاقت و تابی
 



تاریخ: پنج شنبه 23 آذر 1391برچسب:فروغی بسطامی,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

 

 
ای همه میل دل من سوی تو                         قبلهٔ جان چشم تو و ابروی تو
نرگس مستت ربوده عقل من                         برده خوابم نرگس جادوی تو
بر سر میدان جانبازی دلم                             در خم چوگان ز زلف و گوی تو
آمدم در کوی امید تو باز                                تا مگر بینم رخ نیکوی تو
من جگر تفتیده بر خاک درت                          آب حیوان رایگان در جوی تو
ای امید من، روا داری مگر؟                            باز گردم ناامید از کوی تو
لطف کن، دست جفا بر من مدار                     من ندارم طاقت بازوی تو
روزگاری بوده‌ام بر درگهت                              چشم امیدم بمانده سوی تو
تا مگر بینم دمی رنگ رخت                            تا مگر یابم زمانی بوی تو
چون ندیدم رنگ رویت، لاجرم                          مانده‌ام در درد بی‌داروی تو
بر من مسکین عاجز رحم کن                         چون فروماندم ز جست و جوی تو
در غم تو روزگارم شد دریغ!                            ناشده یک لحظه همزانوی تو
هم مشام جانم آخر خوش شود                     از نسیم جان فزای موی تو
خود عراقی جان شیرین کی دهد؟                  تا به کام دل نبیند روی تو
 



تاریخ: سه شنبه 21 آذر 1391برچسب:عراقی,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

 

ملک‌الشعرای بهار » گزیده اشعار

مرغ سحر ناله سر کن

داغ مرا تازه‌تر کن

زآه شرربار این قفس را

برشکن و زیر و زبر کن

بلبل پربسته! ز کنج قفس درآ

نغمهٔ آزادی نوع بشر سرا

وز نفسی عرصهٔ این خاک توده را

پر شرر کن

ظلم ظالم، جور صیاد

آشیانم داده بر باد

ای خدا! ای فلک! ای طبیعت

!

شام تاریک ما را سحر کن

نوبهار است، گل به بار است

ابر چشمم ژاله‌بار است

این قفس چون دلم تنگ و تار است

شعله فکن در قفس، ای آه آتشین

!

دست طبیعت! گل عمر مرا مچین

جانب عاشق، نگه ای تازه گل! از این

بیشتر کن

مرغ بیدل! شرح هجران مختصر، مختصر، مختصر کن

عمر حقیقت به سر شد

عهد و وفا پی‌سپر شد

نالهٔ عاشق، ناز معشوق

هر دو دروغ و بی‌اثر شد

راستی و مهر و محبت فسانه شد

قول و شرافت همگی از میانه شد

از پی دزدی وطن و دین بهانه شد

دیده تر شد

ظلم مالک، جور ارباب

زارع از غم گشته بی‌تاب

ساغر اغنیا پر می ناب

جام ما پر ز خون جگر شد

ای دل تنگ! ناله سر کن

از قویدستان حذر کن

از مساوات صرفنظر کن

ساقی گلچهره! بده آب آتشین

پردهٔ دلکش بزن، ای یار دلنشین

!

ناله برآر از قفس، ای بلبل حزین

!

کز غم تو، سینهٔ من پرشرر شد

کز غم تو سینهٔ من پرشرر، پرشرر، پرشرر شد

 




تاریخ: یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:مرغ سحر,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات

 
مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
تو مستریح و به افسوس می‌رود ایام
شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم
چگونه شب به سحر می‌برند و روز به شام
ببردی از دل من مهر هر کجا صنمیست
مرا که قبله گرفتم چه کار با اصنام
به کام دل نفسی با تو التماس منست
بسا نفس که فرورفت و برنیامد کام
مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق
نه پای رفتن از این ناحیت نه جای مقام
چه دشمنی تو که از عشق دست و شمشیرت
مطاوعت به گریزم نمی‌کنند اقدام
ملامتم نکند هر که معرفت دارد
که عشق می‌بستاند ز دست عقل زمام
مرا که با تو سخن گویم و سخن شنوم
نه گوش فهم بماند نه هوش استفهام
اگر زبان مرا روزگار دربندد
به عشق در سخن آیند ریزه‌های عظام
بر آتش غم سعدی کدام دل که نسوخت
گر این سخن برود در جهان نماند خام



تاریخ: یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:سعدی,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

رهي معيري

دل من ز تابناکی به شراب ناب ماند
نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند
نه ز پای می نشیند نه قرار می پذیرد
دل آتشین من بین که به موج آب ماند
ز شب سیه چه نالم؟ که فروغ صبح رویت
به سپیده سحرگاه و به ماهتاب ماند
نفس حیات بخشت به هوای بامدادی
لب مستی آفرینت به شراب ناب ماند
نه عجب اگر به عالم اثری نماند از ما
که بر آسمان نبینی اثر از شهاب ماند
رهی از امید باطل ره آرزو چه پویی؟
که سراب زندگانی به خیال و خواب ماند
 



تاریخ: شنبه 18 آذر 1391برچسب:رهي معيري,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

 
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود   وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر   آری شود ولیک به خون جگر شود
خواهم شدن به میکده گریان و دادخواه   کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود
از هر کرانه تیر دعا کرده‌ام روان   باشد کز آن میانه یکی کارگر شود
ای جان حدیث ما بر دلدار بازگو   لیکن چنان مگو که صبا را خبر شود
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من   آری به یمن لطف شما خاک زر شود
در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب   یا رب مباد آن که گدا معتبر شود
بس نکته غیر حسن بباید که تا کسی   مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
این سرکشی که کنگره کاخ وصل راست   سرها بر آستانه او خاک در شود
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست   دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود




تاریخ: جمعه 17 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

شد خزان، گلشن آشنایی
باز هم آتش به جان زد جدایی

عمر من ای گل طی شد
بهر تواز تو ندیدم جز بد عهدی و بی وفایی

با تو وفا کردم
تا به دلم جان بود
مهر و وفاداری
با تو چه دارد سود

آفت خرمن مهر و وفایی
نوگل گلشن جورو جفایی
از دل سنگت آه
دلم از غم خونین است
روش بختم این است

از جام غم مستم
دشمن می پرستم
تو و من در میل چمن
چونگل خندان از دست

هر گریه من
با دگران در گلشن نوشی می
من ز فراقت ناله کنم تا کی

تو و می چون ناله کشیدنها
من و چون گل جامه دریدنها
ز رقیبان خواری دیدنها

دلم از غم خون کردی
چو بگویم چون کردی
دردم افزون کردی
دردم افزون کردی

برو ای از مهر و وفا عاری
برو ای عاری ز وفاداری

که شکستی چون زلفت عهد مرا
دریغ و درد از عمرم که در وفایت شد طی
ستم به یارم تا چندجفا به عاشق تاکی

نمی کنی ای گل یک دم یادم
که همچو اشک از چشمت افتادم

تا کی بی تو بوداز غم خون دل من
آه از دل توگر چه ز محنت خوارم کردی
با غم و حسرت یارم کردی

مهر تو دارم باز
بکن ای گل با من هر چه توانی ناز
هر چه توانی ناز
کاز عشقت می سوزم باز




تاریخ: پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

ای تو بهانه واسه موندن ای نهایت رسیدن
ای تو خود لحظه بودن تو طلوع صبح خورشید رو دمیدن

ای همه خوبی همه پاکی تو کلام آخر من
ای تو پر از وسوسۀ عشق تو شدی تمامی زندگی من

اسم تو هر چی که میگم همه تکرار تو حرفای دل من
چشم تو هر جا که میرم جاریه تو چشمای منتظر من

ای تو بهانه واسه موندن ای نهایت رسیدن
ای تو خود لحظه بودن تو طلوع صبح خورشید رو دمیدن

تو رو اون لحظه که دیدم به بهانه هام رسیدم
از تو تصویری کشیدم که اونو هیچ جا ندیدم

تو رو از نگات شناختم قصه از عشق تو ساختم
تو رو از خودت گرفتم با تو یک خاطره ساختم

ای تو بهانه واسه موندن ای نهایت رسیدن
ای تو خود لحظه بودن تو طلوع صبح خورشید رو دمیدن

ای همه خوبی همه پاکی تو کلام آخر من
ای تو پر از وسوسۀ عشق تو شدی تمامی زندگی من




تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

اين همه آشفته حالي
اين همه نازك خيالي
اي به دوش افكنده گيسو
از تو دارم از تو دارم
اين غرور عشق ومستي
خنده بر غوغاي هستي
اي سيه چشم سيه مو
از تو دارم از تو دارم

اين توبودي كز ازل خواندي به من درس وفا را
اين تو بودي آشنا كردي به عشق اين مبتلا را
من كه اين حاشا نكردم
از غمت پروا نكردم
دين من دنياي من
از عشق جاويدان تو رونق گرفته
سوز من سوداي من
از نور بي پايان تو رونق گرفته


من خود آتشي كه مرا داده رنگ فنا ميشناسم

من خود شيوه نگه چشم مست تو را ميشناسم
ديگر اي برگشته مژگان
از نگاهم رو مگردان
دين من دنياي من
از عشق جاويدان تو رونق گرفته
سوز من سوداي من
از نور بي پايان تو رونق گرفته

اينهمه آشفته حالي
اين همه نازك خيالي
اي به دوش افكنده گيسو
از تو دارم ازتو دارم
اين غرور عشق و مستي
خنده بر غوغاي هستي
اي سيه چشم سيه مو
از تو دارم ازتو دارم




تاریخ: چهار شنبه 15 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

يادم آمد
شوق روزگار کودکی
مستی بهار کودکی
يادم آمد
آن همه صفای دل که بود
خفته در کنار کودکی
رنگ گل جمال ديگر در چمن داشت
آسمان جلال ديگر پيش من داشت
شور و حال کودکی برنگردد دريغا
قيل و قال کودکی برنگردد دريغا

به چشم من همه رنگی فريبا بود
دل دور از حسد من شکيبا بود
نه مرا سوز سينه بود
نه دلم جای کينه بود
شور و حال کودکی برنگردد دريغا
قيل و قال کودکی برنگردد دريغا

روز و شب دعای من
بوده با خدای من
کز کَرَم کند حاجتم روا
آنچه مانده از عمر من به جا
گيرد و پس دهد به من دمی
مستی کودکانه مرا
شور و حال کودکی برنگردد دريغا
قيل و قال کودکی برنگردد دريغا




تاریخ: سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:شوق روزگار کودکی,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

مرغ باغ‌ ملکوت

روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم؟
از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا می روم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
نه به خود آمدم این جا که به خود باز روم
آن که آورد مرا باز برد در وطنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم




تاریخ: سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:مرغ باغ‌ ملکوت,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

عیدی

بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذرنگی
بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو
بوی یاس جانماز ترمه ی مادربزرگ
با اینا زمستونو سر میکنم، با اینا خستگیمو در میکنم
شادی شکستن قلک پول
وحشت کم شدن سکه ی عیدی از شمردن زیاد
بوی اسکناس تانخورده ی لای کتاب
با اینا زمستونو سر میکنم، با اینا خستگیمو در میکنم
فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه
شوق یک خیز بلند از روی بته های نور
برق کفش جفت شده تو گنجه ها
با اینا زمستونو سر میکنم، با اینا خستگیمو در میکنم
عشق یک ستاره ساختن با دولک
ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب
با اینا زمستونو سر میکنم، با اینا خستگیمو در میکنم
بوی باغچه بوی حوض عطر خوب نذری
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن
توی جوی لاجوردی هوس یه آب تنی
با اینا زمستونو سر میکنم، با اینا خستگیمو در میکنم ......




تاریخ: سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:عیدی,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

شمع و پروانه منم مست میخانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
یار پیمانه منم از خود بیگانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
چون باد صبا در به درم
با عشق و جنون همسفرم
شمع شب بی سحرم از خود نبود خبرم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
تو ای خدای من شنو نوای من
زمین و آسمان تو می لرزد به زیر پای
مه و ستارگان تو می سوزد ز ناله های من
رسوای زمانه منم دیوانه منم
وای از این شیدا دل من
مست بی پروا دل من
سرمایه سودا دل من رسوا دل من شیدا دل من
ناله تنها دل من شام بی فردا دل من
مجنون هر صحرا دل من رسوا دل من شیدا دل من




تاریخ: سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:رسوا دل من,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

 

توحید شیرازی پنجمین فرزند وصال شیرازی_برگ سبز 283      استاد شجريان
بازی زلف تو امشب به سر شانه ز چیست          خانه بر هم زدن این دل دیــــــــــوانه ز چیست
 گر نه آشفتگی این دل مسکین طلبی                الفـت زلــف پریشـــان تـــــــو با شانه ز چیست
 هرکسی از لب لعلت سخنی می‌گوید                چون ندیدست کسی این همه افسانه ز چیست
 حالت سوخته را سوخته دل داند و بس             شمع دانست که جان دادن پـــــــروانه ز چیست
 دوش در میکده حسرت زده می‌گردیدم             پیـــــــــــر پرسید که این گریه مستانه ز چیست
 گفتم ار هست در این خانه کسی باز نمای         ور کسی نیست بنا کردن این خـــــانه ز چیست
 گفت جامی ز می ناب به توحید دهید                  تا بداند که نـــهان بــــــودن جــــــانانه ز چیست

 




تاریخ: دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:توحید شیرازی ,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

 

                    سعدي_برگ سبز 261 استاد شجريان
 
از تو دل بر نکنم تا دل و جانم باشد                      می‌کشم جور تو تا تاب و توانم باشد
 گر نوازی چه سعادت به از این خواهم یافت       ور کشی زار، چه دولت به از آنم باشد
 چون مرا عشق تو از هرچه جهان باز استد         چه غم از سرزنش هر که جهانم باشد
 تیغ قهر ار تو زنی قوت روحم گردد                     جام زهر ار تو دهی قوت روانم باشد **
 در قیامت چو سر از خاک لحد بردارم                  گرد سودای تو بر دامن جانم باشد **
 گر تو را خاطر ما نیست خیالت بفرست               تا شبی محرم اسرار نهانم باشد
 هر کسی را زلبت خشک تمنایی هست             من خود این بخت ندارم که زبانم باشد
 جان بر افشانم اگر سعدی خویشم خوانی         سر این دارم اگر طالع آنم باشد
                                                                              
 
                                                                                       ** این ابیات در آواز نیامده است



تاریخ: دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:سعدي,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

جوان بخت جهانم

مـــــزن بر دل زنـــــوک غمزه تیرم
کــه پــــیش چــــشم بیمـــارت بمیر
م
نصاب حسن در حد کمــــــــال است
زکاتم ده که مسکین و فــــقــــیـــــرم
قدح پر کن که من در دولــــت عشق
جوانـــبخت جــــهانم گـــــر چه پیرم
چـــنان پر شد فضای سینه از دوست
کـــه فــکر خویش گم شد از ضمیرم
مبــــــادا  جز  حساب مطرب و می
اگـــــر حـــــرفی کشد کلـــک دبیرم
در این غوغا که کس کس را نـپرسد
من از پیر مغــــان مــــنت پـــــذیرم
خوشـا آن دم که اســـــتغنای مستــی
فراغــــت بـــخشد از شــاه و وزیرم
چو طفلان تـــا کی ای زاهد فریبــی
به سیب بوستــــان و شهد و شیـــرم
قراری بسته ام بـــامی فـــــروشــان
که روز غم به جُز ساغر نـــــگیرم
من آن مرغم که هر شام و سحرگاه
زبام عرش می آیـــــــد صفــــــیرم
چو حافظ گنج او در سینـــــه دارم
اگر  چه  مـــدعی  بیند  حقــــیرم



تاریخ: دو شنبه 13 آذر 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید                      وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفريد
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید                    وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید
من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی                چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان یک لحظه بود         آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد         آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی                         چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی




تاریخ: یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:مدار صفر درجه,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

خانه دوست كجاست؟" در فلق بود كه پرسيد سوار.
آسمان مكثي كرد.
رهگذر شاخه نوري كه به لب داشت به تاريكي شن‌ها بخشيد
و به انگشت نشان داد سپيداري و گفت:
"نرسيده به درخت،
كوچه باغي است كه از خواب خدا سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهاي صداقت آبي است
مي‌روي تا ته آن كوچه كه از پشت بلوغ، سر به در مي‌آرد،
پس به سمت گل تنهايي مي‌پيچي،
دو قدم مانده به گل،
پاي فواره جاويد اساطير زمين مي‌ماني
و تو را ترسي شفاف فرا مي‌گيرد.
در صميميت سيال فضا، خش‌خشي مي‌شنوي:
كودكي مي‌بيني
رفته از كاج بلندي بالا، جوجه بردارد از لانه نور
و از او مي‌پرسي
خانه دوست كجاست




تاریخ: یک شنبه 12 آذر 1391برچسب:سهراب سپری,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

 

سفرکرده

کجا سفر رفتی
که بی خبر رفتی
اشکم را چرا ندیدی ؟
از دلِ من چرا بریدی ؟
پا از من ، چرا کشیدی ؟
که پیش چشمم ، بر دگر رفتی
پا از من ، چرا کشیدی ؟
که پیش چشمم ، بر دگر رفتی
بیا به بالینم ، که جان مسکینم

تابِ غم ، دگر ندارد
جز بر تو نظر ندارد
جان ، بی تو ثمر ندارد
مگر چه کردم ؟
که بی خبر رفتی
چه قصّه ها که از وفا گفتی با من
تو بی محبتی کنون جانا یا من
تو چنان شرر ، به خدا خبر ، ز خدا نداری
رَوَد آتش از ، سرِ آن سرا ، که تو پاگذاری
سوزِ دلم را تو ندانی
آتش جانم ننشانی
با غمت ، درآمیزم ، از بلا نپرهیزم
پیش از آن برم بنشین کز میانه برخیزم

رو به تو کردم ، به خدا خو به تو کردم ، که هم آغوش تو باشم
دل به تو بستم ، به امیدت بنشستم ، که قدح نوش تو باشم
چه شود اگر نفس سحر ، خبری ، زِ توآرد
به کس دگر ، نکنم نظر که دلم ، نگذارد

رو به تو کردم ، به خدا خو به تو کردم ، که هم آغوش تو باشم
دل به تو بستم ، به امیدت بنشستم ، که قدح نوش تو باشم
چه شود اگر نفس سحر ، خبری ، زِ توآرد
به کس دگر ، نکنم نظر که دلم ، نگذارد
رفتی و صبر و قرار مرا بردی بردی
طاقت این دلِ زارِ مرا بردی بردی
رفتی و صبر و قرار مرا بردی بردی
طاقت این دلِ زارِ مرا بردی بردی
کجا سفر رفتی
که بی خبر رفتی

 




تاریخ: شنبه 29 مهر 1391برچسب:سفرکرده,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

زمستان است

شعري از: مهدی اخوان ثالث

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
 به اکراه آورد دست از بغل بیرون
 که سرما سخت سوزان است



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:زمستان است,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

حافظ9

 

در نظربازی ما بی‌خبران حيرانند

من چنينم که نمودم دگر ايشان دانند

 

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی

عشق داند که در اين دايره سرگردانند



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:غزلیات حافظ,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

حافظ8

جام می و خون دل هر يک به کسی دادند

در دايره قسمت اوضاع چنين باشد

 

در کار گلاب و گل حکم ازلی اين بود

کاين شاهد بازاری وان پرده نشين باشد



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:غزليات حافظ,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

حافظ7

دلم جز مهر مه رويان طريقی بر نمی‌گيرد

ز هر در می‌دهم پندش وليکن در نمی‌گيرد

 

خدا را ای نصيحتگو حديث ساغر و می گو

که نقشی در خيال ما از اين خوشتر نمی‌گيرد



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:غزلیات حافظ,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

حافظ5

شربتی از لب لعلش نچشيديم و برفت

روی مه پيکر او سير نديديم و برفت

 

گويی از صحبت ما نيک به تنگ آمده بود

بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 10 ارديبهشت 1391برچسب:غزلیات حافظ,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

حافظ 4

غرض ز مسجد و ميخانه‌ام وصال شماست

جز اين خيال ندارم خدا گواه من است



ادامه مطلب...
تاریخ: سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:حافظ,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

حافظ ۳

آن شب قدری که گويند اهل خلوت امشب است

يا رب اين تاثير دولت در کدامين کوکب است

 

تا به گيسوی تو دست ناسزايان کم رسد

هر دلی از حلقه‌ای در ذکر يارب يارب است



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:غزل حافظ,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

فروغ فرخزاد

گناه

گنه كردم گناهی پر ز لذت

كنار پيكری لرزان و مدهوش

خداوندا چه می دانم چه كردم

در آن خلوتگه تاريك و خاموش

 

 

در آن خلوتگه تاريك و خاموش

نگه كردم بچشم پر ز رازش

دلم در سينه بی تابانه لرزيد

ز خواهش های چشم پر نيازش



ادامه مطلب...
تاریخ: جمعه 1 ارديبهشت 1391برچسب:فروغ فرخزاد ,ديوار,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

"بهجت آباد خاطرسی"شعری زیبا و نغز از استاد شهریار

یاشاسن وطنیم ایران           یاشاسن آنایوردوم آذربایجان


 ولدوز سایاراق گوزله میشم هر گئجه یاری
گج گلمه ده دیر یار یئنه اولموش گئجه یاری
گؤزلر آسیلی یوخ نه قارالتی نه ده بیر سس
باتمیش گولاغیم گؤرنه دؤشور مکده دی داری



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:شهریار,بهجت آباد خاطرسی,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

خان ننه

و وصف آذربایجا از زبان استاد شهریار




تاریخ: سه شنبه 22 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

حافظ2



ادامه مطلب...
تاریخ: شنبه 19 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

حافظ1



ادامه مطلب...
تاریخ: شنبه 19 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید

متن ترانه هایی از عبدالحسین مختاباد

 

 




تاریخ: جمعه 18 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط میر محمد حسینی سفیدان جدید
آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 101
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 101
بازدید ماه : 270
بازدید کل : 5773
تعداد مطالب : 106
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1





اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

خدمات وبلاگ نویسان جوان